جزیره سرگرمی |
|||
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : yeki
دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, :: 21:3 :: نويسنده : yeki
دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, :: 20:6 :: نويسنده : yeki
1- همیشه از بچگی یه موضوعی برام سوال بوده
2- رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
3- این کتابای ریاضی آسون ترین مثال هارو خودش حل می کرد بعد سخت ترین مساله هارو می ذاشت ما حل کنیم، ایکبیری!
4- حشره کش خالی کردم تو اتاقم، من سر درد گرفتم دارم می میرم. پشه همه رو آینه اتاقم وایساده داره شاخکاشو مرتب می کنه
5- وقتی با یک انگشت به سمت کسی اشاره می کنی و مسخره اش می کنی اگه خوب به دستت دقت کنی سه تا انگشتت به سمت خودته
6- شماره بعضی ها رو باید تو گوشیت نگه داری؛ نه واسه اینکه بهشون زنگی بزین، بلکه واسه اینکه اگه اونا زنگ زدن جواب ندی!
7- واقعا چه حوصله ای داره این پشه تا طبقه شش میاد واسه دو قطره خون، یکی نیست بگه اسکل عین همین خون تو همکف هم هست!
8- از خودآزاری های دوران بچگی میشه به زبون زدن به دو سر باتری کتابی اشاره کرد
9- اگه دیوید بکام اسم پسرش را می ذاشت ایام، صداش می کردند ایام بکام، حال می کرد!
10- تو امتحانا دنبال این نیستن که ببینن چقدر حالیته، هی می خوان ببینن چی بلد نیستی! مردی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از در آمدش را صرف معاش خود می کرد و در واقع همسر خود را نیز در این مکنت و بدبختی با خود شریک نموده بود. تا اینکه روزی از روزها او به بستر مرگ افتاد و دیگر برایش مسلم گردید که حتما رفتنی است. بنابراین در لحظات آخر، همسرش را نزد خود خواند. از او خواست در آخر عمری قولی برای او بدهد و آن این بود که تمامی پول هایش را داخل صندوقی گذاشته و در کنار جسد وی در تابوت قرارداده تا او بتواند در آن دنیا آنها را خرج کند. همسرش در حالی که با نگاهی شفقت انگیز به شوهر در حال نزع می نگریست، قسم خورد که به قولش وفا کند. در روز تشییع و درست وقتی که تمامی مقدمات فراهم شده بود و مامورین گورستان می خواستند میخ های تابوت را بکوبند، زن فریادی کشید و گفت: صبر کنید یک سفارش او مانده که باید به اجرا بگذارم. سپس کیسه سیاهی را از کیفش بیرون آورده و آن را داخل صندوق کوچک درون تابوت قرار داد. خواهر خانم که از شرح ما وقع خبردار بود با لحنی سرزنش آمیز به همسر متوفی گفت: مگه عقل از سرت پریده؟ این چه کاری بود که کردی؟ آخه شوهرت اون پول ها رو چه جوری میتونه تو اون دنیا خرج کنه؟ زن پاسخ داد: من فردی با ایمان هستم و قولی را که به همسرم دادم هیچ وقت فراموش نکرده ام. اما برای راحتی او، تمامی پول ها رو به حساب خودم واریز کردم و براش یه چک صادر کردم که بعد از نقد کردنش، بتونه خرجشون کنه.
درباره وبلاگ سلام به وبلاگ من خوش آمدید. امیدوارم از دیدن محتوای وبلاگ لذت ببرید . فقط نظر یادتون نره !!!! موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() نويسندگان |
|||
![]() |